زندگینامه ( روایت همسر شهیبد): ستوان دوم پرویز کرم پور متولد سال۶۴ است که از سال۸۳ لباس خدمت پلیس به تن کرده است. او در حال حاضر یک پسر ۱۰ساله و یک دختر چهارساله دارد که در خانه چشم انتظار او هستند تا دوباره در آغوش پدرشان آرام بگیرند. همسرش میگوید: از مردم میخواهم […]
زندگینامه ( روایت همسر شهیبد):
ستوان دوم پرویز کرم پور متولد سال۶۴ است که از سال۸۳ لباس خدمت پلیس به تن کرده است. او در حال حاضر یک پسر ۱۰ساله و یک دختر چهارساله دارد که در خانه چشم انتظار او هستند تا دوباره در آغوش پدرشان آرام بگیرند. همسرش میگوید: از مردم میخواهم برای سلامتی شوهرم دعا کنند. زن جوان که نگرانی در چهرهاش موج میزند، گفت: من و پرویز اهل یک محله بودیم. او مرد محجوب و با حجب حیایی است و به یاد دارم که مرا در راه رفتن به مسجد دیدهبود که همراه خانوادهاش به خواستگاریام آمد و سال۸۵ با هم ازدواج کردیم. وقتی با او ازدواج کردم تازه فهمیدم که او چقدر عاشق کارش است و به گفته خودش از دوران کودکی دوست داشت که پلیس شود و در نهایت هم در سال۸۳ از طریق آزمون برای خدمت در شغل مقدس پلیسی پذیرفته شد.
بخشی از خاطرات :
چند روز قبل یکی از بستگانم فوت کرد و پرویز مرخصی گرفت تا با هم به شهرستان برویم و در مراسم عزاداری شرکت کنیم، اما به خاطر بیماری کرونا بستگانمان مراسمی برگزار نکردند و ما هم به مسافرت نرفتیم. خوشحال بودم از اینکه چند روزی همسرم در خانه در کنار من است، اما او عاشق کارش بود و وقتی متوجه میشد همکارانش به او نیاز دارند ترجیح میداد به محل کارش برود. آن روز او مرخصی داشت که فهمید نیرو کم دارند و راهی محل کارش شد. دل شوره داشتم و انگار به من الهام شده بود که باید پرویز نرود، اما نمیتوانستم مانع کارش شوم و او راهی محل کارش شد. خانه ما در پردیس است که ساعت۱۱ او از خانه بیرون رفت. ساعتی بعد نگرانش شدم و با او تماس گرفتم، اما جواب نداد و من خبر نداشتم که چه اتفاقی برای او رخ داده است.
وی ادامه داد: به گفته شاهدان آن روز مردمیانسال وقتی میبیند همسر قبلیاش با حکم تخلیه آمدهاست، مقابل واحد کنار آسانسور روی خودش بنزین میریزد و بعد کبریت را نشان همه میدهد و تهدید به آتشسوزی میکند که شوهرم او را بغل میگیرد به طوریکه لباسهای خودش هم آغشته به بنزین میشود. شوهرم او را آرام میکند و در نهایت کبریت را از دست مرد میانسال میگیرد و خیالش راحت میشود. در این لحظه مرد میانسال درخواست آب میکند که شوهرم از داخل آشپزخانه برای او آب میآورد،
اما مرد میانسال ناگهان فندکی از جیبش بیرون میآورد و خودش را آتش میزند و به داخل آپارتمان میرود. وی در حالی که گریه امانش نمیدهد، ادامه داد: شوهرم مرد دل رحمی بود و همیشه به دیگران کمک میکرد و به همین خاطر وقتی دیدهبود، مرد میانسال آتش گرفته است به کمک او میرود و خودش هم گرفتار آتش میشود.
این مطلب بدون برچسب می باشد.
تمامی حقوق این سایت برای کنگره شهدای دانشگاه آزاد اسلامی استان تهران محفوظ است.